سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه نسیم


   هر اتفاق، هر رخدادی یکبار زیباست، یک بار سرشار از هیجان است، یکبار پر از تازگی است، مثل تولد، مثل مرگ، مثل زندگی، مثل عشق، مثل سفر به جای ناشناخته. عید هم یکبارش زیباست، یکبارش تازگی دارد، یکبارش نو است.

   چندین ده سال است که می بینم بهار تابستان می شود، تابستان پاییز، پاییز زمستان و زمستان جایش را دوباره به بهار می دهد. چندین ده سال است گردش روزگاران، گردش فصلها، گردش تاریخ را می بینم. دیگر عید هم بوی نا می دهد، بوی کهنگی. دیدهایش، بازدیدهایش، چهارشنبه سوری، سال تحویل، هفت سین، همه و همه دیگر کهنه شده اند. حتی بهار هم با همه ی تازگی ای که با خود می آورد باز هم بوی نا می دهد، بوی کهنگی.

  هر سال مثل پارسال، همان رسم ها، همان عادتها و همان تکرارها و تکرارها. وقتی بچه بودیم مادربزرگم اصرار داشت که در تمام مراسم عید باید بچه ها مقدم بر بزرگترها باشند، استدلالش هم این بود که عید برای بچه هاست. تازه متوجه می شوم که چه می گفت؟ برای آدمی که بهارها دیده است، عیدها گذرانده است، هفت سین ها چیده است و جمع کرده است، دیگر هیچ چیز بوی تازگی نمی دهد، بلکه در عین تازه بودن بوی کهنگی می دهد.اما عید فقط برای بچه هاست که زیباست و پر از تازگی.

  هر چه از کودکی فاصله گرفتم عید، سال نو، لحظه ی تحویل، مراسم ها، رفت و آمدها برایم معنایش کمتر شد، دیگر عادت شد، یکجور تکرار و حال هم سال نو نیامده بوی کهنگی می دهد.

 سال نو و عید با همه ی کهنگیش بر همه ی دوستان مبارک





لیلا ::: سه شنبه 97/12/28::: ساعت 11:40 عصر


با روزگار درگیرم

زندگیم را بالا و پایین می کنم

در چهار شکل قیاس اقترانی

 صغری و کبری می کنم

اما نمی دانم چرا

حاصل

صغری و کبری کردنم

همیشه شکل آخر است



لیلا ::: شنبه 97/12/25::: ساعت 9:48 عصر


بوستان سعدی:

شبی یاد دارم که چشمم نخفت

شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست

 تو را گریه و زاری باری چراست؟

 ...

روزگار ما روزگار عجیبی است

چه کسی پروانه ها را دیده است؟

 مدتهاست که پروانه ها از شهرها رفتند

آنها که ماندند شکار شدند، خشک شدند

قاب شدند و به دیوار آویختند

در روزگار ما، فقط شمعهایی هستند

که برای پروانه ها می سوزند

 بی آنکه پروانه ای دیده باشند...



لیلا ::: پنج شنبه 97/12/23::: ساعت 5:27 عصر


اول ابتدایی بودیم.

یادمان دادند بابا نان داد.

نوشتیم بابا نان داد.

اما نگفتند: بابا نان از کجا آورد؟

بابا چگونه نان داد؟

امروز دخترکی که نگاه به چشم بابا می کرد و

بعد نگاه به کفش قرمز می کرد.

و دستهای پینه بسته، شانه های خسته

رنگ پریده و نگاه شرم بابا،

تازه بابا نان داد را معنا می کرد.



لیلا ::: سه شنبه 97/12/21::: ساعت 10:41 عصر


داستان سیب و جاذبه ی زمین  

و نیوتن که زحمت بیهوده کشید

داستان جاذبه ی زمین و سیب از زمان آدم آغاز شده بود.

 و مگر همین جاذبه ی زمین نبود

که علت هبوط آدم شد.




لیلا ::: چهارشنبه 97/12/8::: ساعت 6:26 عصر


   به رسم همیشه برایت شاخه ای گل و جعبه ای شیرینی می گیرم، از همان هایی که دوست داشتی. دوستت دارم های تلنبار شده در دلم را می شمارم، دیگر از شماره گذشته اند. هیچوقت نشد آنگونه که می خواستم بگویم دوستت دارم، همیشه خیال می کردم ناگفته هم می دانی که دوستت دارم و چه زود دیر شد و دوستت دارم ها تلنبار شد و در دلم ماند. امسال هم مثل هر سال خواهم گفت که دوستت دارم و مثل هر سال پاسخی نخواهم گرفت.

   تمام سالهای با تو بودن را مرور می کنم، سخت بود از تو دل کندن، روز اول مدرسه و گریه هایم و تهدیدهای تو و من که عشق تو را باور کرده بودم و دلم تهدیدهایت را باور نداشت. چقدر سخت گذشت بی تو بودن آن روز و نمی دانستم روزگاری بی تو بودن همیشگی خواهد بود و سخت تر.

   بهار که می آمد گلهایی که در باغچه می کاشتی و هنوز عطر شمعدانی ها در مشامم هست و من مثل تو عاشق بوی شمعدانیهایم وقتی آب می پاشیدی. تو سیب دوست داشتی و من هم سیب را دوست دارم. دوست داشتنهایت را همیشه دوست داشتم. دیگر این روزها باغچه خانه خالی از گلهاست. کسی بعد از تو در باغچه گلی نکاشت.

   سالهای بعد از رفتنت را مرور می کنم، تلخ و تلخ تر. حتی خاطره های شیرین هم به تلخی می زند. بعضی روزها جای خالی نبودنت بیشتر از همیشه آزارم می دهد، بعضی لحظه ها نبودنت بیشتر از همیشه جای خالیت را به رخ می کشد، گاهی بعضی حرفها و سکوت من جای خالی نبودنت را بیشتر از همیشه فریاد می زند.

   وقتی بودی شیرینی ها شیرین بود و به تلخی نمی زند، وقتی بودی تلخی ها زهر نبود و یا شاید زهرشان را تو به کام می کشیدی. وقتی بودی حرفها درشت نبود و یا شاید تو درشتیشان را به دوش می کشیدی. وقتی بودی دنیا پر از تنهایی نبود و یا شاید هم تو تنهایی های دنیا را کوچک می کردی و در تنگی جای می دادی. وقتی بودی انگار همه بودی و دلم طعم تنهایی را نچشیده بود و نبودی که ببینی با بودن همه هم تنهایی طعم تلخش را در کامم می ریخت. تا تو بودی نمی دانستم که تو برای دنیایم و زندگیم کافی هستی.

    در نبودنت هم مثل بودنت معلم بودی، نبودنت تنهایی را یادم داد، نبودنت صبوری را یادم داد. نبودنت حرف شنیدن و سکوت کردن را یادم داد، نبودنت خالی بودن را یادم داد، نبودنت روزگار تلخ زندگی را نشانم داد، نبودنت آن روی روزگار را نشانم داد. نبودنت هم مثل بودنت حرفها زد، زندگی را جور دیگر یاد داد.

    به عکسهایت که نگاه می کنم، آرزوها یک به یک در دلم جان می گیرند، آرزوی دیدنت، آرزوی نگاه مهربانت، آرزوی شنیدن حرفهایت و باور نمی کنی آرزوی پیر شدنت. می دانم آرزوهایم نشدنی است، می دانم هرگز پیری تو را نخواهم دید من فقط می توانم خیال ببافم.

به رسم همیشه شاخه گلی و جعبه ی شیرینی در دستم از همان هایی که دوست داشتی به دیدنت آمده ام و تویی که دیگر نیستی و سنگی که نامت بر آن حک شده است و این سنگ این روزها سنگ صبور دل دلتنگم شده است و حسرتی که در دلم مانده است که یکبار دیگر بگویم مادر... .





لیلا ::: دوشنبه 97/12/6::: ساعت 6:17 عصر


امید مجازی است...

رویا هم مجازی است...

حقیقت فرهادیست که برای رویای شیرین مجازی تیشه به دل می زند...

حقیقت لیلاییست که به امید مجنونی مجازی دل می بازد...

حقیقت مجنونیست که برای رویای لیلای مجازی سر از بیابان تنهایی در می آورد...

حقیقت شیرینی است که به امید فرهادی مجازی

شب تا صبح چراغهای روشن و خاموش رابطه را می نگرد...

امید مجازی است...

رویا هم مجازی است...

حقیقت شیرینی تلخ است و آن چراغهای خاموش یک رابطه اند...



لیلا ::: جمعه 97/12/3::: ساعت 5:46 عصر

   1   2      >

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 128
بازدید دیروز: 168
کل بازدید :320968
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
شعر کوتاه[2] . شمع و پروانه . عدالت. ظلم. گنجینه. علی. منجی . عشق. جنون. لیلا. مجنون. ابراهیم. حسین. کربلا . عشق. یوسف. زلیخا . فدای سرت. مشکلات. حسرت. سنگ. ترس . فراز. فرود. نیکی. پاداش . فیثاغورث، فلک؛ چرخ و فلک . قران. ایوب. صبر . قیاس اقترانی . گنجشک. سرما. عهد بوق. مدرسه. . مادر . مهر. کین. عصر زرین. امپدوکلس. یونان. منجی . نگاه. درد. دل. زخم. . نیلوفر، مرداب، لاله، رز کویر . یاس. امید. انگیزه . کلافگی. کلاف. گره. بلاتکلیفی . کوزه، دخترک. باد. آب . آب، روشنایی، خواب. رفتن . آخرین ایستگاه، قطار، تنهایی. . آرزو. حسرت. فرصت. نقش. . ام البنین . امید، رویا، شیرین، فرهاد، لیلا، مجنون . انسان. هابز. ارسطو. امام ساجدین. خلیفه الله. . بابا نان داد . بهار، تابستان، پاییز، زمستان، درخت. . تردید. نیمه تاریک. معلق ماندن . ترس. خقیقت. ضرب المثل. عیب . تناسخ. هند. کره. انتقال. یونوسوس. زئوس. پرسه فونه . تو را دوست دارم . جاذبه زمین . خانه، دل، ویرانه، رفتن . دروغ؛ زمین، اسمان، کوه، رود . دلتنگی. کوچه . کوله بار. بن بست . دوستی دختر و پسر. تاریخ. ازدواج . رمان. ایرانی. اینترنتی. دوستی . روزگار، شادی، غم.سوگ . زندگی. رنج. درد جاودانگی. ناکامی. . زندگی. کتاب. قران. . ساده. رمان. کوری. ساراماگو. . سارتر. جهان. نیمه گمشده . سایه، ماه، ستاره، باران . سردرگمی، گیجی، کلافگی . شعر عاشقانه . شعر ناب .
 
 
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<