پيام
كيوان گيتي نژاد و
102/8/10
* راوندي *
عجب سيبي. !
ياري از غربايراني
دستهاي مهرباني که زندگي تازه اي به طبيعت مي بخشد
كيوان گيتي نژاد و
سيب تويي که بر بال نسيم از صبا جان مي گيري بهار پر از عطر توست و زمستان انتظار برف دارد در حالي که بهار اوج اميد اوست که از وحشت ريختن شکوفه هايت ذوق شعرم را بي صدا و آروم به زمين مينشانم تا مبادا بهار عمرت را نمي دانم قافيه و از دستم خارج شده مهربان شکوفه اي که ثمر تنهايي و سکوت را سيب برامده از شکوفه هاي خود ياد مي کني که رنجيده خاطر نشود
كيوان گيتي نژاد و
همين روزها تبعيدت مي کنند در حالي که عريان و بي لباس مثل آرنولد وقتي در زمان سفر مي کنه