سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه نسیم


   دوست داشتم زمان مادربزرگم زندگی می کردم، آن موقع ها که آدمها جور دیگری بودند، زندگی جور دیگری بود، اصلا زندگیها زندگی بود. مادربزرگم وقتی بچه بودم فوت کرد و پدربزرگم یادم نمی آید. اما مادربزرگم آرامشی عجیب و زندگی ساده ای داشت. از تمام خانه اش زندگیش محدود می شد به اتاقی که در گوشه ای از آن علاءالدینی(چراغ نفتی) بود که از صبح غذایش را بر روی آن بار می گذاشت و در گوشه ای دیگر سماوری بود بر روی میزی کوچک و چای همیشه تازه دم و خوش عطرش آماده بود. مادربزرگم آرام حرف می زد، آرام راه می رفت، آرام غذا می خورد و حتی آرام خاطره تعریف می کرد. مدتهاست سعی می کنم مثل مادربزرگم آرام باشم و در این زندگی پرهیاهو و پر شتاب آرام زندگی کنم هرچند هنوزم هم درونم پر از هیاهوست.

   مادربزرگ و پدربزرگ که عاشق هم می شوند هیچ چیز برای شروع زندگی نداشتند اما عشقشان عشق بود، مادربزرگ می گفت که با یک انگشتر کوچک بر سر سفره عقد نشست و در یک اتاق زندگیش را شروع کرد و به همین سادگی یک عمر خوشبخت بود و یک عمر ساده اما خوشبخت زندگی کرد. همیشه فکر می کنم کاش هنوز هم زندگیها مثل آن موقعها بود. مردی که مرد بود و تمام مردانگیش می ارزید به تحصیلاتی که فایده ای ندارد و صداقت یک مرد می ارزد به تمام ثروت دنیا. و با چنین مردی می شد یک عمر پیر شد.

   درک زندگیهای ساده آن زمان برای ما سخت است، بخصوص در وضعیت کنونی که رقابتی برای تجمل درگرفته است و هرکسی می کوشد از هر راهی که شده از دیگران بالاتر رود. رفت و آمد که دیگر به مانند گذشته وجود ندارد اما همین رفت و آمدهای اندک هم شده است چشم و همچشمی. به خانه ها که وارد می شوی انگار به یک موزه پا می گذاری، مدتی باید وقت بگذاری و از وسایل عتیقه و دکوری و بوفه ها را تماشا کنی و سپس می رسی به فرشها و مبلها و پرده ها و چیدمانشان(دیزاین) و هماهنگی(هارمونی) و (ست) آنها و کلمه های که حتی سادگی را از زبانمان هم گرفته اند. تازه می نشینی به حرف زدن، تمام حرفها ختم می شود به رخ کشیدن داشته های مادی برای هم. هر چه انسان از لحاظ مادی پیشرفت کرد از لحاظ اخلاقی دچار رکود شد. و فقط خدا می داند که با این وضع به کجا خواهیم رسید... .

 




لیلا ::: سه شنبه 98/2/10::: ساعت 6:49 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 128
بازدید دیروز: 238
کل بازدید :327284
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
شعر کوتاه[2] . شمع و پروانه . عدالت. ظلم. گنجینه. علی. منجی . عشق. جنون. لیلا. مجنون. ابراهیم. حسین. کربلا . عشق. یوسف. زلیخا . فدای سرت. مشکلات. حسرت. سنگ. ترس . فراز. فرود. نیکی. پاداش . فیثاغورث، فلک؛ چرخ و فلک . قران. ایوب. صبر . قیاس اقترانی . گنجشک. سرما. عهد بوق. مدرسه. . مادر . مهر. کین. عصر زرین. امپدوکلس. یونان. منجی . نگاه. درد. دل. زخم. . نیلوفر، مرداب، لاله، رز کویر . یاس. امید. انگیزه . کلافگی. کلاف. گره. بلاتکلیفی . کوزه، دخترک. باد. آب . آب، روشنایی، خواب. رفتن . آخرین ایستگاه، قطار، تنهایی. . آرزو. حسرت. فرصت. نقش. . ام البنین . امید، رویا، شیرین، فرهاد، لیلا، مجنون . انسان. هابز. ارسطو. امام ساجدین. خلیفه الله. . بابا نان داد . بهار، تابستان، پاییز، زمستان، درخت. . تردید. نیمه تاریک. معلق ماندن . ترس. خقیقت. ضرب المثل. عیب . تناسخ. هند. کره. انتقال. یونوسوس. زئوس. پرسه فونه . تو را دوست دارم . جاذبه زمین . خانه، دل، ویرانه، رفتن . دروغ؛ زمین، اسمان، کوه، رود . دلتنگی. کوچه . کوله بار. بن بست . دوستی دختر و پسر. تاریخ. ازدواج . رمان. ایرانی. اینترنتی. دوستی . روزگار، شادی، غم.سوگ . زندگی. رنج. درد جاودانگی. ناکامی. . زندگی. کتاب. قران. . ساده. رمان. کوری. ساراماگو. . سارتر. جهان. نیمه گمشده . سایه، ماه، ستاره، باران . سردرگمی، گیجی، کلافگی . شعر عاشقانه . شعر ناب .
 
 
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<