پيام
انديشه نگار
102/8/8
كيوان گيتي نژاد و
چه بگويم اينجا نه هزار ويک شب اش راوي دارد نه در پيچ و خم قصه هاش ختم به خير تموم ميشه نه آغازي نه پاياني که بشه به اميدش به اقاقيا فکر کرد ولي در فتنه هنوز نفس مي کشم و بر بيعتم هم استوار ام من از بت خانه ذهنم دارم کساني را نظاره مي کنم که خيلي وقت است در توهم ام با من زندگي مي کنند نمي توانم رهايشان کنم چون فتنه ها آنها را هم بگيرند نه خوابي نه رويايي نه نمي توانم
كيوان گيتي نژاد و
دلم براي يک لحظه من بودن در پيش شما تنگ شده. ناجي من خودم ام بي تابلوي راهنما و نشان و بلد باعث ميشه ويز همه وجودم پر از کينه کنه و فلسطين و شهادت اينجا تنها حقيقت غير مجازيسازي که تصورش هنوز اميد زنده بودن را در من ايجاد مي کنه