شاید برای همه پیش بیاید مدتها برای یک کاری سعی کنی و بعد آنجا که می خواهی ثمره ی کارت را ببینی آن کار شکست بخورد و تمام تلاشهایت به هدر برود.
شروعی دوباره سخت است و کسی نیست که بگوید اهمیتی ندارد و می شود از اول شروع کرد، نمی شود و یا به همین آسانی نمی شود، شروع دوباره هیچوقت آسان نیست. وقتی روح و جانت را برای کاری گذاشته باشی، وقتی برای کاری مدتها دویده باشی سخت است دوباره از اول شروع کنی.
بغضی در گلویت می ماند، دردی در جانت، جان خسته ات فریادی پر سکوت در خود دارد اما باز هم هیچ کاری از دستت برنمی آید .
در هنگام از دست دادنهای تلخ، در هنگام طوفانهای زندگی اگر دنیا خدایی نداشت ما انسانها چه می کردیم؟
یک سال برای کاری تلاش کردم و با شوق تمام برای آن کار کوشیدم و بعد هیچ... . اول شک بود و بعد باور شکست؛ سپس پذیرش آن و در انتها قبول اتفاقی که افتاد. بعد فکر کردم چرا؟
هر چه بود و هر چه شد دیگر مهم نیست، شروعی دیگر همیشه ممکن است و دنیا دنیای امکانهای دیگر است... . شاید وقتی دیگر کاری دیگر!!