می دانی پاره شدن بند دل یعنی چه؟ قلبت را کسی در مشت بگیرد، بفشارد و یکهو بکشد و از جایش در آورد و این همان پاره شدن بند دل است. یکهو همه وجودت بلرزه در می آید، انگار زلزله ای در درونت اتفاق می افتد، همه وجودت می لرزد و یک آن آوار می شوی و فرو می ریزی. بند بند وجودت می لرزد، بند بند وجودت آوار می شود، فرو می ریزد. قوه از پاهایت می رود، و پاهایت توان ایستادن را از دست می دهد، پاهایت می نشیند. انگار وزنه ای به سنگینی حجم زمین بر دستهایت آویخته اند، دستهایت بر شانه هایت سنگینی می کند. ذره ذره ی وجودت به درد می آید، ذره ذره ی وجودت می نالد، سلول به سلول وجودت گریه می کند و این پاره شدن بند دل است.
چه کسی می تواند بند دلی را پاره کند؟ پاره شدن بند دل سخت است، نه، وحشتناک است و کیست جفاکارتر از کسی که بند دلی را پاره می کند؟ دلت را بند می کنی به دلی و دلخوشیت می شود دلت که گمان می کنی به دلش بند شده است و چه لحظه ای سخت تر از لحظه ای که او بند دلت را پاره می کند؟ آنکه می گوید مرگ سخت است، پاره شدن بند دل را تجربه نکرده است. پاره شدن بند دل همان مرگ است، مرگی که در پی آن باز نفس کشیدن است، باز زجر کشیدن است، باز مردن است.
چه کسی می تواند بند دلی را ببرد؟ بریدن بند دل تلخ است، نه، زهر است و کیست ستمکارتر از کسی که بند دلی را ببرد؟ دلت را می بندی به دلش و اعتماد می کنی به دوستت دارم گفتنهایش و چه لحظه ای تلخ تر از آن لحظه ای که او اعتمادت را زیر پاهایش له می کند؛ که نه اعتمادت را، تمام وجودت را در زیر پاهایش له می کند و از روی تو رد می شود. خنجر به دست بگیری، از پشت رگ گردنی را ببری و کسی را بکشی بهتر است از اینکه بند دلی را ببری. آن یکبار مردن است و این هزار بار جان دادن است، لحظه به لحظه مردن است. می دانی پاره شدن بند دل یعنی چه؟...