گوشی به دست می گیرم، پشت کامپیوتر می نشینم. می خواهم در کانالی عضو شوم، حساب کاربری می خواهد، من زنم اما دوست دارم مرد باشم، یا شاید مردم و دوست دارم زن باشم و می شوم آن چیزی که دوست دارم. کانالی دیگر، صفحه ای دیگر، حساب کاربری دیگر و مشخصاتی که من نیستم. متاهلم می نویسم مجردم، تاهلم و تعهدم را پنهان می کنم، پیرم خودم را جوان معرفی می کنم، انگار هر چه دلم می خواست باشم و نیستم اینجا پشت گوشی، پشت کامپیوتر همه یکجا فراهم می شود. می شوم آن یک نفری که من نیست. چندین چند صفحه دارم و چندین چند شخصیت و هویت. آدمهایی که منم اما من نیستم. با هر کس دلم می خواهد حرف می زنم، دروغ پشت دروغ می گویم، آری دروغ می گویم و گمان می کنم که به همه دروغ می گویم اما اولین دروغ را به خودم می گویم، به انسانیتم می گویم. به صفحه های دیگران سر می زنم به مذاقم خوش نیاید فحش می دهم. می گویی چرا؟ چون اینجا جهان مجازیست.
من خیال می کنم چون اینجا مجازیست، پس من هم انسانی مجازی هستم، همه چیز مجازیست، آدمها مجازیند، شخصیتها خیالیند، دنیای این سوی گوشی توهم است و این تصور من است از این جهان مجازی. گویی خدای این جهان مجازی هم مجازیست، وجدان هم مجازیست، انسانیت هم مجازیست. من خیال می کنم که چون اینجا مجازیست پس من مجاز به هر کاری هستم.
اما چنین نیست، اگر درون این دنیا، هزار دنیای دیگر هم باشد، باز من، من هستم، خدا، خداست، انسانیت در همه ی دنیاها به یک معناست. اگر من خودم را و باورهایم را باور داشته باشم با تغییر جهانم، با تغییر دنیای پیرامونم تغییر نمی کنم. من تعریفی از خودم دارم، تعریفی از شخصیتم دارم، هویتم را قبول دارم، هر آنچه را که هستم پذیرفته ام و این همه یعنی من و من تعریفی مشخص از خودم در ذهنم دارم. پس برای من چه فرقی می کند در کدام جهان باشم، چه فرقی می کند که با چه کسی همکلام شوم. وقتی باور دارم فحش دادن کاریست که من هرگز انجام نمی دهم، وقتی باور دارم دروغ عملی زشت است، وقتی فریبکاری را عملی نادرست می دانم پس با تغییر جهانم و با تغییر شرایط پیرامونم باورهایم را تغییر نمی دهم. جهان پشت گوشی مجازیست اما من مجازی نیستم، خدایم مجازی نیست، باورهایم مجازی نیست. فقط باید باور کنم که من، من هستم، همه جا من هستم.