درختان توی باغ گرم گفتگو
گرم خنده و بگو مگو
اما درخت تاک
در گوشه ای از خاک
از غصه ای پشتش خمیده
یا از درد تنهایی شکسته
روزهایش را با غصه ها سر می کند
دردهایش در سینه پنهان می شود
گویند او درد آشنا نیست
می بینید در خواب نازی ست
هنگام بیداری اما نمی بینند
او گوشه ای آرام می گرید