امام علی (ع) در خطبه شقشقیه می فرماید: پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. بعضی حرفها را می شنویم اما درک نمی کنیم، عمقش را درنمی یابیم مگر زمانی که مبتلا شویم. وقتی خار در چشم و استخوان در گلو می ماند و جز صبر کاری از دستت برنمی آید، تازه درک می کنی عمق و معنی جمله را. خار را در چشم تصور کردم، استخوان را درگلو باز عمقش را درک نکردم مگر زمانی که معنی ظلم را، مظلوم را فهمیدم. تازه آن زمان دانستم خار در چشم چه دردی دارد، استخوان در گلو یعنی چه؟
حقت را ضایع می کنند، جلوی چشمانت آنچه را که در باورت نمی گنجد می بینی و در آخر می دانی، یقین داری حق با توست اما کاری نمی توانی بکنی، فقط نگاه می کنی، خشم جگرت را می سوزاند، اشک پشت پلک چشمانت جمع می شود، دهانت خشک می شود، انگار قلبت می خواهد پاره شود، درد به عمق استخوانت می رسد، کاری برنمی آید، نگاه می کنی و با هر پلک بر هم زدنی جان می دهی و باز هم می بینی و باز هم پلک می زنی و باز هم جان می دهی. دلت فریادی به بلندای زمین تا آسمان می خواهد، دلت گریه ای می خواهد بی امان که بند نیاید تا شاید دل ملتهبت را کمی آرام کند، شاید قلب سوخته ات را مرهمی باشد هر چند که نیست، تا دردی را نچشی بعضی حرفها را درک نمی کنی و حال می فهمم چرا علی(ع) چاه داشت برای گریستن و چه دردی بود و چه تنهایی که باید چاه همدم دردهایش می شد. چرا دردها گاهی چنین عمیقند، چرا دردها گاهی چنین عظیمند که خار در چشم می شود، استخوان در گلو و چاه مونس دردهایت. چه دلی داشت چاه که دردهای علی(ع) را شنید و فرو نریخت، نشست نکرد، فریاد نزد، طغیان نکرد. بعضی زخمها عمیق زخمند، بعضی دردها عمیق دردند. خار در چشم درد دارد، استخوان در گلو خفه می کند و حال تصور کن چنین حالی را و چنین دردی را و با این همه درد صدایی از تو برنیاید و ناله ای برنخیزد و چه صبری ست این صبر. می دانم خار در چشم چه دردی دارد و استخوان در گلو یعنی چه؟
درد اگر بیماری باشد می شود گفت امتحان الهی ست و می شود صبر کرد بر درد، وقتی درد می شود سیل، زلزله و آوار شدن هر چند درد است اما باز می شود گفت خواست خداست، اما وقتی کسی ظلم می کند، می شوی مظلوم، اما وقتی کسی در روز روشن حقت را می گیرد، به خانه ات تعرض می کند و کسی نیست که توان پاهایت باشد چگونه می شود آوار نشد؟ وقتی زخم می زنند، چگونه می شود از درد فریاد نزد؟ و سکوت می کنی و چه سکوتی ست این سکوت. می شود همان خار در چشم و استخوان در گلو و چه صبری است این صبر. می دانم خار در چشم چه دردی دارد و استخوان در گلو یعنی چه؟