پای صحبتهای آدمهای قدیمی نشسته اید؟ شده است که داستان زندگی پیرمردان و پیرزنان را بشنوید؟ گاهی زندگی آنها چنان شبیه رمانهاست که خیال می کنی که برای سرگرم کردنت داستان به هم می بافند، اما ته دلت می دانی که زندگیشان با همه ی شباهتش به داستان، حقیقت دارد. مادربزرگ و خاله ام چنان سرنوشت و داستان عجیبی دارند که گاهی در واقعی بودنشان شک می کنم و اگر نمی شناختمشان و یا از حقیقت زندگیشان آگاهی نداشتم باور نمی کردم. اما به نظر من آدمهای امروزی عجیبترند، شگفت انگیزند. امروزه ما مشکلات و سختیهای زندگی گذشته را نداریم، اما گویی این راحتی به راحت طلبی نیز منجر شده است.
روزگار بر ما تنگ نشده است اما ما از روزگار به تنگ آمده ایم. سختیهای زندگی ما را خسته نکرده است اما ما از زندگی خسته ایم، به قول مادربزرگم ما آدم های امروزی اصلا خسته به دنیا آمده ایم. خودمان با خودمان درگیریم یعنی خوددرگیری داریم و خیال می کنیم که چارچوبهاست که ما را درگیر کرده است مثلا حجاب را چارچوبی می دانیم که ما را به صلابه کشیده است در حالیکه حتی حجاب را هم به معنای واقعی رعایت نمی کنیم، اما با همین مقدار کمش هم درگیریم و خیلی از این چارچوبها که خیال می کنیم در آنها گیر کرده ایم خیالی است. حقیقت این است که خودمان هم نمی دانیم چه می خواهیم، تکلیفمان با خودمان روشن نیست و به قولی نمی دانیم اصلا با خودمان چند چندیم.
ما آدمهای امروزی آدمهای همیشه کلافه ایم. از بیست و چهار ساعت، بیست و چند ساعتش را در فضای مجازی هستیم و گاهی چنان در بحر این دریا غرق می شویم که زندگی واقعی را فراموش می کنیم و همان مقدار هم که در دنیای واقعی هستیم از همه چیز و همه کس یا می نالیم یا شاکی هستیم، گاهی فکر می کنم ما کلا ناراضی به دنیا آمده ایم. همیشه نشسته ایم، حتی بیشتر کارهایمان را نیز به صورت نشسته انحام می دهیم، تحرک نداریم و بدنهای مریضمان را به همه چیز ربط می دهیم مثلا مواد غذایی غیر ارگانیک و ... اما بی تحرکی خودمان را نمی بینیم و خلاصه خودمان را هیچوقت مقصر زندگیمان نمی دانیم. ما چنان به این نوع زندگی کردن عادت کرده ایم که حتی اگر روزی بخواهیم شیوه ی زندگیمان را عوض کنیم حتما مریض می شویم. مگر نشنیده اید که می گویند ترک عادت موجب مرض است! حال خود قضاوت کنیم آیا ما آدمهای امروزی شگفت انگیز نیستیم؟