می گویند عشق چشم و گوش را کور و کر می کند، آری راست می گویند عشق بیشتر از اینها هم می کند. مگر مجنون نبود؟ مگر مجنون یکی بود؟ تا دلت بخواهد مجنونها و داستانها داشته ایم. در راه عشق هر جور که ببینی نوش است، هر زخم که به دلت بنشیند شهد است. زخم ها زیبایند، آری این نشانه ی جنون است اما حقیقت دارد، زخمها زیبایند و زیباتر آنکه زخم، زخم عشق باشد. و چه زیبا گفت شاعر (عشق و زخم از یک تبارند، حسین منزوی).
عشق فقط زخم نمی زند، عشق بر سر دار می برد. عشق تاوان دارد؛ هر چه عاشق تر تاوانش سنگین تر. هر کسی که گفته است شش ضمیر داریم اشتباه کرده است، در عشق منی نیست، تویی نیست، ما و شمایی هم نیست، عشق فقط یک ضمیر دارد و آن یاهو است و همه اوست و غیر او نیست.
عشق از کجا شروع می شود؟ چگونه در وجودت ریشه می دواند؟ چگونه همه ی وجودت را پر می کند؟ نمی دانی، پاسخی وجود ندارد. عشق حساب و کتاب ندارد، با عقل کاری ندارد. فقط یک لحظه است و آن لحظه می فهمی که عشق همه ی وجودت شده است و آن لحظه تازه آغاز است. هر جور که ببینی، فدای او می شود، هر زخم که بر دلت بنشیند، فدای او می شود، هر چه از دست برود فدای او می شود و بالاخره آن لحظه می رسد، لحظه ای که می بینی جز وجودت هیچ از تو نمانده است و خودت هم فدای او می شود و این است معنی یاهو و فقط او و غیر او هیچ نیست.