زندگی در این دنیا
را می فروختند
گفتند
درهم است،
سوا کردنی نیست
خار را در کنار گل
می فروشیم
زشت در کنار زیبا هست
حتی سیب حوا و آدم
را هم
گاهی با آفتش باید بپذیرید
قبول کردیم
آمدیم
اما
ما سوا کردیم
پرنده را در قفس انداختیم
گل را در حصار گلدان گذاشتیم
و حتی به خودمان رحم نکردیم
لیلا را از مجنون جدا کردیم
تیشه به دست فرهاد دادیم
برج ساختیم آن بالا
و کوخ ساختیم آن پایین
آری دنیا درهم بود
ما سوا کردیم...