همیشه فکر می کردم که چرا خداوند در قران زندگی پیامبران را روایت کرده است؟ به نظرم می رسید که هر انسانی زندگیش داستانی است و هر داستانی می تواند نقل شود. گاهی ما داستانهایی به مراتب تلخ تر از داستانهای زندگی پیامبران در قران می شنویم و گاهی با آدمهایی روبرو می شویم که تلخی هایی به مراتب سخت تر از پیامبران در روزگارشان دیده اند.
اما به نظر می رسد که از یکسو قران فقط قصد قصه گویی ندارد و از سوی دیگر آنچه که زندگی پیامبران را از زندگی دیگر مردم متمایز می کند طرز برخورد پیامبران با مشکلاتشان است. از طرف دیگر نوع برخورد پیامبران با مشکلاتشان می تواند الگویی مناسب برای ما باشد تا یاد بگیرم چگونه زندگی کنیم و چگونه از پس مشکلاتمان برآییم.
مثلا داستان ایوب نبی درسهایی دارد که برای همه ی ما آموختنی است حتی در زمانه ی ما که ادعا می کنیم در همه ی علوم پیشرفت کرده ایم و گاه به آدمهایی که در اعصار گذشته زندگی می کردند طعنه می زنیم که عقب مانده بودند، غافل از اینکه انسانها با یک سرشت، سرشته شده اند و ذات انسانها با پیشرفت علوم تغییر نیافته است و تغییر نخواهد یافت.
همه داستان ایوب را می دانیم اما آیا هیچوقت زندگی ایوب را تجربه کرده ایم؟ لحظه ای خود را جای ایوب نبی گذاشته ایم؟ نه از این لحاظ که مال و اموال و فرزندان خود را از دست داد و نه از این لحاظ که بیمار شد و نه از این جهت که مبتلای آزمون الهی گردید؟ نه، از این لحاظ که ایوب چه شد و چه شنید و چه کردند با ایوب که از وطنش کناره گرفت و بیرون شهر سکنی گزید؟
گاهی تلخ تر از همه ی دردها، زخم زبانها و نیشخندها و متلکها و حرفهای نیش داری است که مردم می گویند. گاهی ما خودمان را آدمهای خوبی می دانیم و فکی می کنیم که آن دیگری چه آدم بدی است که به چنین سرنوشتی دچار شده است؟ یا فکر می کنیم گناهکاری است که دچار عذاب الهی گردیده است و از همین قضاوتهای سطحی است که حرفها و زخم ها شروع می شود.
نگوییم آدمهای آن دوره چنین کرده اند و ما نمی کنیم، در همه ی دورها آدمها همین بودند و هستند. در دوره ای جزامیها را از شهر بیرون می راندند و در دورهای دیگر کولیها را و حال در عصر ما، همه ی ما با شنیدن نام بعضی بیماریها و بعضی اتفاقات دیگر در مورد بقیه قضاوت می کنیم و حکم صادر می کنیم.
آیا وقتی داستان ایوب را می خوانیم درک می کنیم ایوب نبی چه کشیده است؟ وقتی لحظه ای خودمان را جای او بگذاریم و عمق دردهای او را درک کنیم تازه می فهمیم که چرا او را الگوی صبوری نامیدند. آدمها وقتی خودشان را غرق نعمت می بینند و دیگری را غرق محنت و غره می شوند که ما خوبیم و نان خوبیمان را می خوریم و لابد دیگری بد بوده است که روزگار با او چنین کرده است چنان زخمی به دیگری وارد می کنیم که شاید عمیق تر از همه ی دردهایش باشد.
قران با داستان ایوب از سویی ایوب را الگویی برای ما می سازد تا بدانیم و یاد بگیریم که در مواقع سختی چگونه رفتار کنیم و از سوی دیگر به ما می آموزد که با زیر افتادگان مهربان باشیم و همچنین هیچ کس را بر اساس آنچه می بینیم به قضاوت ننشینیم و شاید با هزار درس نهفته ی دیگر که ما نمی دانیم.