تاکنون مات شده ای؟ مات یعنی بن بست، بن بست یعنی ته هر چیزی، یعنی راهی که بسته است. مات یعنی جایی که جا نیست، یعنی جا هست اما جایی برای رفتن نیست، خانه ها هست اما برای تو نیست، راه هست اما راهی برای رفتن نیست. مات یعنی آنجا که ایستاده ای ته ته همه چیز است و این ته تهش حیرانت می کند، مبهوتت می کند و این یعنی مات شدن، مات ماندن.
تاکنون مات مانده ای؟ مات یعنی حیران شدن، یعنی گیجی مطلق. مات یعنی ایستاده ای به تماشا، راههای آمده را نگاه می کنی و راههایی که هست اما برای رفتن تو نیست، مات یعنی مبهوت ماندن، یعنی جایی در ته خط ایستاده باشی اما ندانی چرا و چگونه شد که مات شدی، که به آخرش رسیدی. مات یعنی با دهان باز و چشمهایی که می بینند و گوشهایی که می شنوند نه می بینی و نه می شنوی، همه چیز سرجای خودش است، خانه ها، راهها، زندگیها همه چیز سرجایش است و فقط توی و تویی که مات شده ای و مات مانده ای.
زندگی که آوار می شود، دلت که آوار می شود، همه چیز سرجای خودش است، همه سرگرم زندگیشان هستند، همه سرجای خود هستند، همه چیز آرام است، همه چیز در سکوت است، در سکون است، اما فقط تویی که در تلاطمی، فقط زندگی توست که آوار شده، فقط دل توست که فرو ریخته است و این همان دنیای شطرنج است، که خانه ها سرجای خود هستند، که راهها سر جای خود هستند و فقط تویی که مات شده ای و خودت از مات شدنت مات مانده ای. یکی می گوید تقدیر است، اگر تقدیر است پس تقصیر نیست، دیگری می گوید تقصیر است و اگر تقصیر است پس تقدیر نیست. و شاید هم همین است و همان. هر چه هست فقط مات شدن است، مات ماندن است... .