بهترین دوره زندگی آدمها، دوره غارنشینی بود. لابد می پرسی چرا؟ توی هر منطقه چقدر غار داریم؟ فاصله غارها با هم چقدر است؟ فکر کن همسایه ی غارنشینت چندین چند کیلومتر از تو فاصله داشت، تازه وسیله ای هم جز اسب و آن یکی دیگر نبود و با این وسایل چقدر می شد راه رفت تا از آن یکی همسایه ی دیگر خبر گرفت.
البته هر کسی بخواند می گوید همین شماهایید که روابط اجتماعی میان آدمها را کم کرده اید. اما گاهی و شاید این روزها زیاد، همین فاصله ها نعمتی ست. این روزها آدمها دیگر زیادی تنگ هم زندگی می کنند، تنگ هم نفس می کشند، و البته زیادی توی زندگی هم سرک می کشند. اصلا در این آپارتمانها آنقدر آدمها تنگ هم هستند که زندگیشان در هم فرو رفته است. همسایه دعوا می کند جز به جز دعوایش را این یکی همسایه می شنود. البته بماند که مردم کنجکاو هم زیاد هستند حتی اگر صدا نرسد باز خودشان گوششان را می خوابانند به دیوار تا ناگفته های همسایه را هم بشنوند و الی برکت ا... به این همسایه های کنجکاو. همسایه ی روبروی خانه مان آمار آمد و شدها را هم دارد، اگر کسی در خانه را بزند و نباشیم، به در نرسیده آمار می رسد، از آمار زندگی همه خبر دارد حتی آن همسایه های قدیمی که دیگر در محل زندگی نمی کنند.
این تنها معضل زندگی دوران ما نیست، زندگی تنگ هم آزارهای دیگری مثل سر و صدا هم دارد، بوق ماشین بی موقع همسایه، صدای ساخت و ساز و چندین و چند صدای ناهنجار دیگر که سلب آرامش می کند. فکر کن یک بعد از ظهر در کمی سکوت تازه چشمانت گرم شده است که صدای افتادن تیرآهنی، صدای بوق ماشینی خواب که بماند، قلبت را به دهانت می آورد، در این دنیای پر آشوب اگر بخواهی هم آرام باشی نمی شود، هر چقدر تو بکوشی که آرام باشی زندگی پر سر و صدای شهر نمی گذارد. اینترنت، دنیای مجازی هم که همان یک ذره آرامش را هم می گیرد، بس که پر از اخبار و اتفاقهای ناخوشاینداست.
هر چقدر انسان متمدن شده است همانقدر هم آرامشش را از دست داده است، گویی استرس جزئی از زندگی امروزی ماست. حتی این تمدن انسان را هم با خودش بیگانه کرده است، انسان امروزی خودش را گم کرده است. روزهای زندگی چنان در هیاهوی این تمدن به سرعت می گذرد که حتی انسان خودش را هم فراموش می کند.
آرزوی عجیبی ست اما گاهی دلم می خواهد بروم یکجایی آن دورها غارنشین بشوم و نزدیکترین همسایه ام بشود یک غارنشین دیگر در منطقه ای دیگر، دلم یک سکوت می خواهد، یک آرامش آن هم آرامشی طولانی، یکجایی که خودم باشم و خودم به دور از هر هیاهویی.