می دانی، گفته بودم فراموش کرده ای. گفته بودم تو مخاطب خاص زندگی من هستی. هر کسی مخاطب خاصی در زندگی دارد و یا جایی مخاطبی خاص داشته و روزی در روزگار جا گذاشته است. آری، تو هم مخاطب خاص من بودی و روزی در روزگار مرا جا گذاشتی و گذشتی. تو، مخاطب خاص من، پر رنگترین خاطره ی زندگیم بودی، بیشترین حضور بودی، شاید حضورت کم بود اما همان کم هم عمیق بود. یادهایت، یادگارهایت، لحظه لحظه ی حضورت شیرین بود.
تو، مخاطب خاص من، بی شباهت به باران پاییزی نبودی، نم نم آمدی، آرام آمدی و مرا را بردی به هوایی که دل کندن از آن سخت بود. اما تو، مخاطب خاص من، می دانی نبودنت هم عمیق بود درست مثل خاطره ی بودنت، نبودنت زخم بود، زهر بود، تلخ بود. دلتنگی هایت هم شدید بود.
با تو نیازی به حرف زدن نبود چشمها کار زبان را می کرد، می دانی که زبان نگاه صادقانه تر است. در زندگی چند ده ساله ام خیلی ها آمدند و خیلی ها رفتند اما تو، مخاطب خاص من، خیلی ها نبودی، یکی بودی که همیشه بودی حتی اگر نبودی.
اگر همه ی دنیا فراموش شود تو هرگز فراموش نمی شوی، تو در عمیقترین قسمت وجودم ریشه داری. دلم به هر بهانه ای یاد تو می کند، اگر قلم به دست بگیرم، خاطره ها را مرور کنم، تو اولین خاطره ای. تو، مخاطب خاص من، فقط برای منی، برای من حرف زدن از تو برای دیگری سخت است، تو تنها برای من هستی و انگار باید همیشه برای من بمانی. خاطره ی تو خاطره ای است برای من و انگار نباید کسی در این خاطره شریک باشد. مو به مو حرفهایت یادم هست، در ضمیر ناخودآگاهم هست اما فقط برای من است، یعنی نمی شود که از تو با کسی حرف بزنم، تو رازی هستی که فقط به من تعلق دارد.
حضورت آرامش است، اما خیالت هم آرامش است، خود و خاطره ات آرامش ابدی وجود من هستی. تو، مخاطب خاص من، برای من مثل دریا و ساحل هستی، نمی توان دریا را از ساحل گرفت، دریا که نباشد ساحل به تنهایی معنی ندارد، دریایی که خشکیده باشد ساحل غیر خاک شور هیچ نیست. تو، مخاطب خاص من، نگاهت خاص بود، کلامت خاص بود، حرفهایت، سکوتت، نفسهایت و حتی خاطره هایت هم خاص بود. آری تو، مخاطب خاص من، خاص بودی.