می گویند زمین گرد است اما نمی دانند زندگی هم گرد است، زندگی یک بازی را با تو صد بار بازی می کند تا تو بازی را یاد بگیری و یاد بگیری که بازی باخته را برنده شوی. زندگی تکرار یک بازی است. ( زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست. انعام 32، عنکبوت 64، محمد 36، حدید 20). زخمی را که سالها از آن گذشته است دوباره باز می کند، نیشتر به زخم کهنه می زند تا بازی باخته را این بار بهتر بازی کنی و تا شاید این بار بتوانی برنده شوی.
زخم دلی را که خاموش شده بود، دوباره روشن می کند، اما این بار بازی را به روزگار، به زندگی نباید باخت، باختن یعنی تکرار دوباره و دوباره بازی. ابراهیم (ع) بازی را خوب بلد بود، به خوابی میوه ی دلش را به قربانگاه برد. مردن سخت است، برای پدر اما به قربانگاه بردن شیره ی جانش سخت تر است اگر خواب می دید که خود به قربانگاه می رود اینقدر سخت نبود که ببیند تار و پود وجودش را به قربانگاه می برد. ابراهیم هم با پسر قربانی می شد، ابراهیم نه پسر بلکه خود را به قربانگاه می برد. زندگی ابراهیم را یکبار به بازی گرفت و او برنده ی بازی بود. اما چه کنیم، من ابراهیم نیستیم. ما یک بازی را چند بار می بازیم تا بردن را بیاموزیم. ابراهیم به خوابی آرزوی زندگانیش را به قربانگاه برد.
فلک حال ما را نمی پرسد، می داند حال دلمان خوب نیست و زخم های دلمان از ستاره های آسمان بیشتر است. غم در دل ما جاودانه است اما زندگی دلش به حال کسی نمی سوزد. این دل ماست که باید زندگی را یاد بگیرد. در دل دلتنگ ما آتشی به پاست که تمام دریاهای عالم هم نمی تواند خاموشش کند. حدای مهربانیها دلمان را ، دلتنگیش را، آرزویش را به تو می سپاریم، کمک کن تا قواعد بازی را یاد بگیریم، کمک کن که در بازی زندگی و بازی این دنیا که خود گفتی بازی ست برنده باشیم.