از آینه ها بیزارم
تو گم شده ای
آن وقت آینه
جای تو
مرا نشان می دهد
نکند دلیل رفتنت باشم!!!
از برکه بیزارم
ماهم را گم کرده ام
آن وقت برکه
جای تو عکست
را نشانم می دهد
از ستاره ها تو را پرسیدم
دامن کشیدند و زیر ابر رفتند
از ابر سراغت را گرفتم
دلش از دوریت پر بود
گریه کرد
از پرنده ها که سراغت را گرفتم
فقط نشانه هایت را دادند
از گل صحرا تا دریا از همه پرسیدم
کسی تو را ندیده است
تو را گم کرده ام
اما پیدا نمی شوی
نمی دانم چرا؟
من مثل یعقوبم
یعقوب هم خبر از جای
یوسف نداشت
اما تو یوسف نباش
تو که می دانی
من پشت همین پنجره
سالهاست
به انتظار آمدنت نشسته ام