تو ماه منی، اما من ستاره نیستم.
تو ماه منی اما در آسمانی و من زمین گیرم.
چه فایده ای دارد عاشق ماه باشی وقتی ستاره نیستی؟
سرم همیشه بالاست،
نه از آن مدل بالاها، چون تو بالانشینی سرم بالاست.
همیشه نگاهت می کنم و چه دردی می کشم که فقط از دور تماشایت می کنم.
تو ماه منی، اما من ستاره نیستم،
آخر من پاگیر زمینم.
زمین را چه به آسمان.
نمی دانی وقتی رخ می کشی و به زیر ابر می روی چه دردی می کشد این دل من از دوریت؟
یا درد عاشق نمی دانی یا معنی دوری را.
تو ماه منی، اما من ستاره نیستم،
چه کنم ستاره نیستم،
حسرت ستاره بودن دارم اما نیستم،
حسودی می کنم به ستاره هایی که کنارت نشسته اند و از نزدیک نگاهت می کنند.
من اگر ستاره بودم لحظه ای از کنار تو تکان نمی خوردم،
من در حضور تو نمی نشستم، من ایستاده محو تماشای تو می شدم.
تو ماه منی، اما من ستاره نیستم؛
چنین با عتاب نگاهم نکن،
گمان می کنی، دلم نمی خواست ستاره باشم، یا آرزوی ستاره بودن را نداشتم،
من ستاره زاده نشدم،
می دانم ستاره شدن ممکن بود،
اما چه کنم محو تماشای تو بودم،
سرم بالا بود ته چاه افتادم.
تو ماه منی، اما من ستاره نیستم،
با من کمی بیشتر مهربان باش، کمی می خواهم نگاهت کنم،
تو رخ نکش، پشت ابر نرو، من به همین دیدن از دور دلخوشم.
نمی دانی چه دردی ست که به تماشایی راضی باشی و ماهت همین را هم دریغ کند.
تو ماه منی، اما من ستاره نیستم....