انگشت به دهان مانده ام از کار دنیا، دخترکی با دستان کوچک، صبح تا شب گره بر دار قالی می زند، عمرش با بلند شدن قالی دراز می شود، با پایان آمدن قالی تمام می شود، دستانش گل می نشاند بر دشت قالی و دیگری گلهای قالی را زیر پایش لگدمال می کند و عمر دخترک را زیر پایش پهن می کند.