او یک شب از آن کوچه گذشت
رفت که برگردد
اما...
مهتاب غمگین شد و از غم لاغر
شب دلش تاریک شد
مهتاب از آن کوچه رفت
کوچه تنها ماند
و کسی بعد مهتاب
از آن کوچه نگذشت
پنجره ها
رو به گذر باز نشد
پرده ها پوسید
خانه خالی ماند