غیر از جنگهایی که در جهان رخ می دهند، جنگ دیگری نیز هست که در درون آدمی رخ می دهد، جنگ انتخاب میان خوبی و بدی، جدال بی پایان خیر و شر. البته این جنگ تا زمانی ست که وجدانی در درون انسان باشد، آن زمان که سیاهی سراسر وجود انسان را تسخیر می کند دیگر وجدانی نمی ماند تا جنگی در درون انسان به پا خیزد. گاهی این جدال با انتخاب خیر به پایان می رسد و گاه به انتخاب شر عذابی ابدی را در جان انسان به یادگار می گذارد. جدال درون انسان گاه جدال سختی ست که سرنوشت انسان را تا ابدیت تعیین می کند.
در واقعه عاشورا، در کربلا هم غیر از جنگ میان ظلمت و نور، جنگ پاکی و زشتی، جنگ انسانیت و درندگی، جنگ دیگری در درون برخی به پا بود.
عبیدالله بن زیاد چون از حرکت امام حسین به سوی کوفه آگاه شد، حر را که از بزرگان و رؤسای قوم خود در کوفه بود به فرماندهی سپاهی با نزدیک به هزار سوار منصوب کرد و به رویارویی امام حسین(ع) فرستاد. از حر نقل شده هنگامی که از قصر ابن زیاد در کوفه خارج شدم تا به سمت امام حسین حرکت کنم، سه بار ندایی را پشت سرم شنیدم که میگفت: ای حرّ! تو را به بهشت بشارت باد. او میگوید که به پشت سر نگریستم و کسی را ندیدم؛ با خود گفتم: به خدا قسم، این بشارت نیست؛ چگونه بشارت باشد در حالی که من راهی جنگ با حسین بن علی(ع) هستم. او این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت حسین بن علی(ع) رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام(ع) به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافتهای (نفس المهموم). حر بن یزید ریاحی و سپاهیانش به هنگام ظهر، از گرد راه فرارسیدند و در حالی که خود و همراهانش تشنه بودند، برابر امام حسین(ع) و یارانش قرار گرفتند. به رغم این صف آرایی خصمانه، واکنش امام(ع) با آنان صلح آمیز بود چنانکه به یاران خود دستور داد سپاهیان حر و اسبانشان را سیراب کنند. روز عاشورا حر در حالی که سپر خود را وارونه کرده بود به اردوگاه امام(ع) وارد شد. او خدمت امام حسین(ع) آمد و توبه کرد و از شهیدان شد.
در مقابل حر، عمر به سعد قرار دارد. عمر بن سعد بن ابیوقّاص، فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در واقعه کربلا بوده است. ابن سعد حالت خویش را چنین وصف کرده است: هیچ کس بدتر از من به خانه خویش باز نگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال و قرابت را قطع کردهام (انساب الاشراف). برخی منابع نقل کردهاند که امام به او فرمود: آیا از خدا نمیترسی که با من میجنگی در حالی که میدانی من کیستم؟ این گروه را رها کن و نزد من بیا تا مقرب درگاه الهی شوی. عمر سعد گفت: از آن میترسم که خانهام را خراب کنند. امام فرمود: من برای تو خانهای مهیا میکنم. عمر گفت: اموالم را میگیرند. امام فرمود: من بهتر از آن را به تو میدهم. عمر سعد ساکت شد و جوابی نداد. امام در حالی که آنجا را ترک میکرد فرمود: خدا به زودی تو را بکشد و در روز قیامت نیامرزد (الفتوح).
حر و عمر هر دو در درون خویش جنگی را آغاز کرده بودند اما انتخاب یکی با دیگری چنان تفاوت داشت که یکی را جاودانه ساخت و دیگری را ملعون ابدی. عمر از جمله کسانی ست که در زیارت عاشورا مورد لعن قرار گرفته است. یک لحظه، یک انتخاب و دو تقدیر متفاوت و این نشان دهنده ی اهمیت انتخاب است. با یک انتخاب می شود تا دوزخ هبوط کرد و با یک انتخاب می شود به بهشت رسید.