داستان ایوب نبی را وقتی بچه بودم شنیدم و یادم هست که ماتم برده بود. نمی توانستم باور کنم یکی همه چیزش، همه کسش، حتی سلامتی تنش را از دست بدهد اما باز هم حمد خدا را بگوید. (ایوب را یاد کن هنگامی که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویی مهربانترین مهربانان، انبیاء 83). و بعد تعزیه محرم و داستان عاشورا را شنیدم، روزی از مادربزرگم پرسیدم چطور کسی می تواند این همه مصیبت ببیند و طاقت بیاورد، مادربزرگم گفت که آنها مثل ما نیستند، انها از جنس نورند. البته این که آنها نور هستند حرفی نیست. اما این نور از عشق آنان به خدا سرچشمه می گیرد (خدا نور آسمانها و زمین است، نور 35). خدا نور است و هر عاشقی رنگ معشوق می گیرد. عاشق که باشی برای معشوق همه چیز، همه کس که سهل است، برای معشوق جان می دهی، سر می دهی.
عشق به خدا حد و مرزی ندارد. عشق تمام ذره ذره ی وجودت را می گیرد و این است راز صبر ایوب و همین است که علی(ع) فزت به رب می گوید و زینب جز زیبایی چیزی نمی بیند. عشق والاترین است و خدا برترین معشوق. اما فرق است میان عاشقان، عشق حسین(ع) کجا و عشق ایوب نبی کجا؟ عشق ابراهیم کجا و عشق یعقوب کجا؟
ایوب نبی آگاهانه و از سر اختیار انتخاب نمی کند، او برای امتحان انتخاب می شود، او در مسیر امتحان قرار می گیرد. یعقوب آگاهانه و به خواست خود به فراق تن نمی دهد، او به خواست خود از یوسفش دل نمی کند، او نمی خواست یوسفش را از خود دور کند، او برای جدایی و فراق انتخاب می شود. هر چند این خود امتحان بزرگی است و صبر و شکیبایی بر مصیبت برای خداست. اما فرق است از عشق تا عشق. ابراهیم خلیل خود اسماعیلش را به قربانگاه می برد، او می داند و آگاهانه و از سر اختیار و با خواست خود انتخاب می کند و این هم عشق است اما این عشق کجا و آن کجا؟
حسین(ع) آگاهانه راه کربلا را در پیش می گیرد، او می داند و پایان داستانش را هم می داند اما باز هم به کربلا می رود، او برای لحظه ای سست نمی شود، شک نمی کند او خود آگاهانه قدم به قتلگاه خویش و خویشانش می گذارد. او خود به قربانگاه می رود و عزیزانش را هم با خود می برد. او همه ی هستیش را، همه ی وجودش را در طبق اخلاص می گذارد. او عشق را به تمامی معنا می کند. او می داند و دانسته سر به نیزه، تن به سنگ می سپارد، او می داند و دانسته بندهای دلش را به خاک کربلا می سپارد، او می داند و دانسته عزیزانش را به بند می سپارد. آری او می داند و انتخاب می کند. و همین است که از عشق تا عشق فاصله است. تاریخ فقط یک حسین(ع) دارد.