اصل سعادت یگانه پایه ی درست و استوار اخلاق است و اما سعادت و فضیلت یک اصل واحد را تشکیل می دهند، یعنی زندگی با فضیلت مساوی سعادت است و سعادت در زندگی توام با فضیلت اخلاقی ست. اما هم رفتار اخلاقی و هم سعادت از یک منبع یعنی از نفس سرچشمه می گیرند. افلاطون در محاوره ی مهمانی می آورد، آنچه که فرد نیکبخت را سعادتمند می سازد به دست آوردن چیزهای خوب است(مهمانی).
در فلسفه ی افلاطون زندگی توأم با سعادت و زندگی بر اساس فضیلت با هم منطبق هستند. زندگی سعادتمند با فضیلت همراه است. پس در نتیجه زندگی بر اساس فضیلت همان نیکبختی است. افلاطون در محاوره ی جمهوری می نویسد: (ما موافقت کردیم که عدالت یکی از فضایل نفس است و ظلم بی عدالتی است. نفس عادل و شخص عادل خوب زندگی می کند و شخص ظالم بد)(جمهوری) و او ادامه می دهد: (مطمئناًً کسی که خوب زندگی کند خوشبخت و سعادتمند است و هر کس ظلم کند برخلاف آن است. بنابراین عدالت فرد را نیکبخت می سازد و ظلم نگونبخت)(همان). می توانیم بگوییم کسی که بر اساس فضیلت زندگی کند سعادتمند است. اما همین مطلب در محاوره ی گرگیاس نیز آمده است که شخص قابل تحسین و خوب، زن یا مرد، سعادتمند است اما کسی که ظالم و بد باشد تیره روز است (گرگیاس). در همین محاوره بعد از اینکه افلاطون از یکایک فضایل سخن می راند در انتها بیان می کند، کسی که ناظر بر خویش است، عادل و شجاع و دیندار است و چنین شخصی کاملاً خوب است، خوب به معنی واقعی یعنی خوب و قابل تحسین، و آن کس که خوب است سعادتمند و نیکبخت است؛ اما در مقابل شخص مفسد و بد کاملاً بدبخت است (همان).
جهان به مانند زندانی برای انسان است. انسان گرفتار در زندان باید از آن رها شود اما از سوی دیگر انسان سعادت را در این زندان می خواهد. اگر سعادت را به معنی خوشی و لذت بردن از لذایذ زندگی بدانیم با تصور زندان بودن جهان سعادت و خوشی بی معنی ست اما اگر سعادت را به معنی زندگی توام با اخلاق بنگریم و باور داشته باشیم که انسان باید به تکامل نفس خویش بپردازد و این تکامل یعنی سعادت دیگر باور زندان بودن جهان سخت نخواهد بود.
افلاطون جهان را غار می نامد، اگر جهان غار و انسان محبوس در این غار است پس سعادت در این غار به چه معناست؟ سعادت مورد نظر افلاطون به طور حتم نمی تواند لذت دیدن سایه ها در غار باشد؛ انسان محبوس در غار باید به دیدار خورشید نائل شود. اما باید میان دیدار خورشید و سعادت انسان ارتباطی باشد. سعادت در اندیشة افلاطون نامی دیگر برای مثال خیر(خدا)است. فضیلت حقیقی، رخت بربستن از عالم محسوس، کناره گیری از امور دنیوی و حتی دوری جستن از زیبایی های محسوس به سوی عالم بالاست( تاریخ انتقادی فلسفه یونان ). سعادت حقیقی در نزد خداست و تا زمانی که خدا با انسان باشد انسان سعادت را در کنار خویش دارد.