در زمانی که وفا،
قصه ی برف به تابستان است
و صداقت، گل نایابی؛
به چه کسی باید گفت:
با تو انسانم و خوشبخت ترین؟(اخوان)
در زندگی هر کسی راه و مسیری را می رود، مسیری که گاه بیراهه است و گاهی نیز راه. زندگی اتصال نقطه هاست، اتصال لحظه هاست، لحظه ها را می شماری، نقطه ها را طی می کنی، از یک نقطه، از یک لحظه شروع می کنی و آهسته با قدمهایی لرزان پیش می روی تا برسی به آخرین لحظه، آخرین نقطه. برای هر کسی آخرین لحظه و آخرین نقطه با دیگری فرق دارد، برای یکی لحظه و نقطه ها زود تمام می شود و برای دیگری نه. اما نقطه ها و لحظه ها برای همه هست، آنکه زاده می شود در لحظه ای ست و در نقطه ای.
اما مساله بر سر نحوه ی گذراندن این لحظه ها و نقطه هاست، نمی شود بی هدف راه افتاد در لحظه ها و گذراند یک به یک نقطه ها را، آدمی برای پیمودن انگیزه می خواهد، هدف می خواهد. آدمی برای رسیدن به چیزی شوق قدم زدن دارد، با شوق رسیدن لحظه ها را به نقطه ها پیوند می زند. اما هدف و انگیزه برای رفتن گاه راه است گاه بیراه. نمی دانم راه و بیراه را ما می یابیم یا به ما نشان می دهند؟ اما شاید نشان می دهند، که هدانا الصراط مستقیم از جای دیگری ست، این روزها آدمها در نیکی بدی یافته اند، از چشمه ی نیکیها بریده اند و صراط مستقیم را گم کرده اند، سرچشمه را گم کرده اند و چشم به حوضچه های مصنوعی دوخته اند و راه از بیراه نمی یابند. این روزها هدفها را کسانی می نویسند که خود می خواهند راه را با بیراهه عوض کنند، هر سال مسابقات، تفریحات جدید ایجاد می کنند، هر روز یک بازی جدید، یک سرگرمی جدید تا آدمها لحظه هایشان را نقطه هایشان را برای رسیدن به چیزی صرف کنند که اگر به انتهای لحظه ها و نقطه های زندگی برسی و نگاه کنی می بینی در این زندگی هیچ کاشته ای و هیچ برداشت کرده ای. خداوند اهدناست و صراط مستقیم از اوست، باید پایی محکم و استوار داشته باشی برای طی طریق عاشقی در صراط مستقیم و رسیدن به خالق هستی.
اما کسی که خالق خویش و یگانه معبود هستی و صراط مستقیم را نشناسد راه را گم می کند و مسیر لحظه ها و نقطه های زندگیش به بیراه می رود. با او که باشی راه مستقیم است و با او انسان درون خویش را می یابی و خوشبخت ترینی. همان می شوی که اخوان گفت. در این زمانه که وفا نیست و صداقت نایاب، این گنجهای نایاب در نزد او به تمامی یافت می شود، هر که به او پیوست گوهر وجود خود را شناخت و راه را یافت. اما اگر این مهر با خالق بشکند در انتهای زندگی چیزی جز بیراه و گمگشتگی نمی ماند. زندگی یعنی بودن با او و زندگی یعنی مهر به او.