سکوت تو می کشد مرا.
چرا چنین سکوت کرده ای؟
حرفی بزن، دادی بزن، اما سکوت هرگز. سکوت تو می کشد مرا.
شب یلدا بلندترین شب است اما سکوت تو از شب یلدا هم بلندتر شده است.
آسمان در سکوت، شهر در سکوت، شب طولانی، این است یلدا.
یلدا نوید زمستان است، یلدا نوید سرماست. سکوت تو نشانه ی چیست؟
من از زمستان، از سرما، از شبهای طولانی سکوت بیزارم، سکوت تو می کشد مرا.
چشم به چشمانت می دوزم تا شاید راز سکوتت را از نگاهت بخوانم اما نمی توانم؛ نمی شود.
نمی دانم نگاه تو چون زمستان یخ زده است یا من زبان نگاه را نمی دانم.
سکوت سرد است، سکوت سرماست که به دل می نشیند
و هیچ لباسی نیست که بتواند دل سرمازده را گرم کند.
من آدمها را نمی فهمم، چرا یلدا را تبریک می گویند؟
مگر زمستان، مگر سرما، مگر سکوت زیباست؟
آیا زمستان را گنجشکها هم دوست دارند؟ گنجشکها هم یلدا را دوست دارند؟ آخر گنجشکها هم دل دارند.
دلم دلتنگیهایش را برای شنیدن صدایت بهانه کرده است، از گنجشکها می گوید تا شاید سکوت را بشکنی.
از یلدا می گویم، از تبریک، از شادی یلدا هر چند که باور ندارم اما می گویم
تا شاید بهانه ای باشد که سکوت را بشکنی.
دلم دلتنگ است.
سکوت تو می کشد مرا.