خانه ی دلم از تو پر بود.
...
اما با رفتنت خانه ام پر تنهایی شد،
پر خالی شد.
خانه ای که پر از هیچ است.
از پنجره ی آن دشت پیداست و
من از پنجره اش به دشت سوخته ی جانم می نگرم.
با رفتن تو در خانه ی من همه گلها در گلدان خشکید،
از خانه ی من همه گنجشکها رفتند.
خانه ی دلم از تو پر بود.
اما با رفتنت خانه ام از سکوت سرشار است.
در خانه ی من همه چیز یخ زد،
گل امید خشکید.
با رفتنت خانه ام آوار شد،
دیوارها ریخت،
شیشه ها شکست
و من در سکوت رفتنت را به تماشا نشستم.
حالا بر روی ویرانه ی دلم به دشت سوخته ی جانم می نگرم.
به راه رفته ات نگاه می کنم
و در سکوت انتظار می کشم.