باران رویاهایم
می بارید
و ناودان افکار پریشانم
می شست...
انتظار را
نه
بر
بوم
زندگی
انتظار را
دم به دم
نفس
کشیدم....
بعضی حسها فقط مختص انسان است مثل: دلشوره، وسواس. بعضی حس ها هستند که میان همه ی موجودات مشترک است مثل ترس. اما ترس انسانها شاید کمی متفاوت باشد. حیوانات به طور غریزی می ترسند اما ترس در انسان وسعت و ابعاد بسیاری دارد، مثلا حیوانات فیلم ترسناک نمی سازند یا داستان ترسناک نمی نویسند و حتی داستان یا فیلم ترسناک نمی بینند و باعث ترس خود نمی شوند. انسان تنها موجودی است که از ترس خود آگاه است. به باور کیرکگور انسان به واسطه انسان بودنش ترس آگاه است(ترس و لرز). ترس شاید یکی از قدرمندترین حس های انسان است که می تواند زندگیش را نجات دهد و نیز می تواند آزادی و قدرت عمل را از بین ببرد.
در فرهنگ امروزه ی ما ترس ابعاد جدید و مختلفی به خود گرفته است مثل ترس از تروریسم، خشونت، جنگ های بین المللی، ناامنی و... . ترس در درون انسان رخنه دارد، ترس از دست دادن، ترس از گم شدن، ترس از تاریکی، ترس از موجودات خیالی، ترس از آینده. ترس ریشه در ضمیر ناخودآگاه دارد. ترس از دل می آید و اگر محار نشود تمام وجود آدمی را تسخیر می کند.
ترس چیز عجیبی است، ترس تاریکی است، ناشناخته است، و هر آنچه که در تاریکی است ناشناخته است. ترس حصار پنهانی است که آزادی را انسان می رباید. ترس سبب می شود که انسان با دست خویش خویش را در بند کند. ترس زهری است که در کام انسان ریخته می شود و لذت زندگی را می گیرد. ترس وقتی به جان افتد تن را می لرزاند، گرما را از بدن می گیرد، قلب را به چنان تپشی وا می دارد که گویی می خواهد قفس سینه را بشکند. ترس سرد است و همزاد سرماست. ترس سایه ای است که همراه انسان است، ترس همیشه به دنبال آدمی می آید و اگر این سایه بر انسان پیشی گیرد دستهایش گلوی انسان را می فشارد، یا که دشنه اش را بر قلب می نشاند. آری ترس هم ترس دارد. مگر نه آنکه ترس برادر مرگ است؟
ترس گاهی ارزش است، گاهی غیر ارزش. ترس از خدا ارزش است و هر ترسی غیر از ترس از خدا غیر ارزشی است. ترس از بیماری، فقر، مرگ، از دست دادن عزیزان و ... غیر ارزشی است. این ترسها مثل خوره ای می مانند که روح انسان را از درون می خورند و او را از پای در می آورند. امام علی(ع) می فرماید: هنگامی که از چیزی می ترسی خود را در آن بیفکن، زیرا گاهی ترسیدن از چیزی از خود آن ترسناک تر است.
خداوند در قران بارها به انسان هشدار می دهد که فقط از خدا بترسد. این ترس دارای ارزش بسیاری است. البته ترس از خدا شاید این شبه را ایجاد کند که خدا مگر ترسناک است؟ خدا موجودی ترسناک نیست، بلکه منظور از ترس، ترس از گناه در محضر خداست و مگر نه اینکه همه جا محضر خداست؟ ترس از خدا یعنی ترس از خشم خدا، یعنی ترس از خطا. ترس از خداوند به انسان ایمنی می بخشد یعنی به انسان در برابر همه ی ترسها که ممکن است برایش پیش بیاید امنیت می بخشد. روزی سه بار و هر بار شش دفعه با صدای بلند از مناره ها بزرگی خدا را فریاد می زنند تا همه ی جهان بدانند که خدا بزرگ است و وقتی خدایی که بزرگتر از او حتی در خیال هم تصور نمی شود با آدمی باشد، در دل آدمی باشد مگر می شود از چیزی ترسید؟ آنکه از خدا می ترسد در مقام قرب اوست و مگر می شود کسی در حضور خداوند باشد، در پناه او باشد و از چیزی بترسد. وقتی که آدمی دلش را به ایمان به خدا گره زده باشد این گره چنان وجود او را در بر می گیرد که هر آنچه غیر اوست بی معنی می شود و حتی غباری از ترس هم بر وجودش نمی نشیند؟ مگر می شود خدا در دل باشد و دل آرام نگیرد؟
دوست داشتن آدم
گاهی ترسناک است
آدم پرنده را دوست داشت
در قفس انداختش
آدم ماهی را دوست داشت
تنگ بلوری ساخت برایش
آدم گل را دوست داشت
از باغچه چید
در گلدان گذاشتش
حوا بترس گاهی
از دوست داشتن آدم...
هر چند که دیر
اما می دانم
دلیل
بودنم را
تو دلیل بودنم
دلیل
هست های منی
تا
که نشناخته بودمت
زندگی نکرده بودم
از زمانی که شناخته ام
تو را
زندگی می کنم...
شمع می سوخت
از فراق دلش
پروانه به اشتباه
اما
دور شمع می چرخید
و گمان می کرد
عاشق است...
تو
مانند
رنگین کمان بودی
که پس از بارش باران
در آسمان زندگیم
درخشیدی ...
مثل گل یخ
که مانده زیر برف
گویی در زمستان
چشم گشودم
و تو سردت بود
یقه پالتوت را کشیدی
کلاه هم روی سرت
عبور کردی
و چشمهایت
مرا ندید...