سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه نسیم

 
...

در این زمین گرد

ای کاش

به هر طرف که می چرخیدم

تو را می دیدم...

 


 




لیلا ::: پنج شنبه 98/5/31::: ساعت 11:45 عصر


می خواهی بروی

نمی گویم نرو

بغض می کنم

اما گریه نمی کنم

قاب عکست مال من باشد

کافی ست

می دانم

می خواهی بروی

برو

جلوی تو را نمی گیرم

پشت سرت آب می پاشم

یادگاریهایت

برایم کافی ست

خواهی رفت

برایت دست تکان خواهم داد

با لبخند بدرقه ات خواهم کرد

اما تو برای همیشه

در قلبم خواهی ماند...

 



لیلا ::: پنج شنبه 98/5/31::: ساعت 11:36 عصر


  یک عمر انتظار بکشی، یک عمر چشم به راه باشی، یک عمر لحظه ها را بشماری، یک عمر منتظر باشی، یک عمر ... . یک عمر زیاد است آن هم وقتی که انتظار را مزه کرده باشی، انتظار را ذره ذره چشیده باشی.

   اگر با انتظار بزرگ شده باشی، با انتظار زندگی کرده باشی، با انتظار انتظار کشیده باشی، می دانی انتظار درد است. انتظار مثل یک شب زمستانی می ماند که پنجره ی همه ی خانه ها بسته است، که کوچه ها و خیابانها خلوت است و هیچ صدایی از جایی نمی آید و در چنین شبی بی خواب شده باشی، گذر ثانیه ها را با همه ی وجودت لمس کنی، لحظه ها چنان کشدار می شود که با خود فکر می کنی که این ظلمت، که این شب را پایانی نیست.

   اما می چسبد، زندگی بعد از عمری انتظار می چسبد، دیدار بعد از یک انتظار می چسبد. نگاه گره خورده در نگاه بعد از انتظار می چسبد، طلوع خورشید بعد از یک شب بی خوابی می چسبد، صدا بعد از یک سکوت طولانی می چسبد. شیرینی دیدار بعد از یک انتظار تلخ می چسبد.

    اگر بیاید، اگر بعد از این همه انتظار بیاید، انتظار هم می چسبد... .

 


 




لیلا ::: پنج شنبه 98/5/31::: ساعت 7:35 عصر


   زندگی، راه رفتن روی یک طناب باریک است، یا از این سو، یا از آن سو ترس افتادن همیشه با من است. راه رفتن روی طناب باریک و تعادل داشتن سخت است و من بندباز نیستم.

   اما بندباز هم چوبی برای راه رفتن؛ روی طناب دارد تا تعادلش را با آن حفظ کند. پس برای ایستادن روی بند باریک طناب وسیله ای لازم است. آری برای درست زندگی کردن هم طنابهایی لازم است که به آن چنگ بزنیم و از راه به بیراه نیافتیم.

   به دستگیره محکمی چنگ زنید( بقره، 256، لقمان، 22). انسان برای نجات و پیروزی خود، تکیه‌گاه‌های متعدّدی انتخاب می‌کند و به ریسمان‌های گوناگونی چنگ می‌زند، مانند: قدرت، ثروت، مقام، فامیل، دوست، نَسَب و... ولی همه‌ی این طناب‌ها روزی پاره می‌شوند و این تکیه‌گاه‌ها کارایی خود را از دست می‌دهند. تنها چیزی که پایدار، ماندگار و عامل نجات است، چنگ‌زدن به ریسمان محکم الهی و تسلیم بودن در برابر او و انجام اعمال صالح است.

 


 




لیلا ::: پنج شنبه 98/5/31::: ساعت 7:27 عصر


بازی می دهند

خورشید

ماه

زمین

آدمی را

هر سه می چرخند

به دور هم دوستانه

این وسط

آدم 

شده بازیچه ی آنها

میان این سه می گردد

و نام

این گردش

زندگی ست ...

 




لیلا ::: پنج شنبه 98/5/31::: ساعت 7:15 عصر


 خورشید گرفتگی

 ماه گرفتگی

که می شود

خبر می دهند

منجمان به صف

برای تماشا

می ایستند

عکس می گیرند

شماره تمام ماه گرفتگی

خورشید گرفتگی را دارند

اما

دل گرفتگی

را به حساب نمی آورند

دل هم اندازه ی ماه و خورشید نیست؟

یا چون دل گرفتگی نشانه ندارد؟

یا کسی از دل گرفتگی خبر ندارد؟

دل هم گاهی می گیرد

مثل ماه

مثل خورشید

نشانه هایش پیداست

 


 

 

 



لیلا ::: پنج شنبه 98/5/31::: ساعت 12:2 صبح


دنیا گرد بود

اما جاده های زندگی

پر پیچ و خم

در جاده های زندگی

تو چشم به جاده داشتی

و و در پیچ زندگی

پیچیدی

اما من چشم به تو داشتم

و در دره ی

باورهایم به تو

سقوط کردم...

 



لیلا ::: چهارشنبه 98/5/30::: ساعت 12:18 صبح


    من نمی خواستم باشم، ولی هستم. این جمله ای آشناست برایمان وقتهایی که در زندگی کم می آوریم. ما زندگی را انتخاب نکردیم، ما برای زندگی انتخاب شدیم. زندگی را برای ما تعریف نکردند، شاید برای اینکه کسی تعریفی از آن ندارد. زندگی برای هر کسی معنای خودش را دارد. هر کسی زندگی را آنگونه که تجربه کرده است تعریف می کند.

    زندگی زندگی است، گاهی چنان سخت است که فقط زنده بودن است، گاهی لذت بخش است و گاهی سرشار از شادی است، گاهی غم و اندوه است و گاهی گریه است، زندگی زندگی است و زندگی را چنان که هست باید ساخت. شنیده ایم که می گویند زندگی هنر است، اما زندگی علم است و باید آن را آموخت و آنچه زندگی می آموزد کتاب است، کتاب معلم دانایی است که می داند و آنچه را که می داند می آموزد.

    اما چگونه کتابی برای زندگی لازم است و نویسنده ی کتاب چه کسی باید باشد؟ نویسنده ای که دیوانه یا کودک است چیزی برای آموختن به دیگری ندارد. آنکه خود بیشتر می داند و بهتر می شناسد کتاب بهتری نیز می تواند بنویسد. نویسنده ای که می خواهد به دیگری بیاموزد باید خود داناترین باشد. جز آنکه خالق است چه کسی می تواند انسان را بهتر بشناسد؟ جز آنکه صانع و مالک زندگی است چه کسی می تواند زندگی بیاموزد؟ چه کسی بهتر از خالق می تواند مخلوق را بشناسد؟ ( و اگر همه ی درختان زمین قلم شود و دریا برای آن مرکب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود اینها همه تمام می شود اما کلمات خدا پایان نمی گیرد و خداوند عزیز حکیم است: 27 لقمان). این آیه ترسیمی از علم بی پایان پروردگار عالمیان است. آری چه کتابی بهتر از قران می تواند زندگی بیاموزد قرانی که کلمات خداوند است، خدایی که صاحب انسان است و نیازهای انسان را بهتر از او می داند.

 




لیلا ::: سه شنبه 98/5/29::: ساعت 11:56 عصر


او یک شب از آن کوچه گذشت

رفت که برگردد

اما...

مهتاب غمگین شد و از غم لاغر

شب دلش تاریک شد

مهتاب از آن کوچه رفت

کوچه تنها ماند

و کسی بعد مهتاب

از آن کوچه نگذشت

پنجره ها

رو به گذر باز نشد

پرده ها پوسید

خانه خالی ماند

 



 



لیلا ::: دوشنبه 98/5/28::: ساعت 7:14 عصر


   پیامبر از مکه می آمد، مروه و منا قدمهایش را بوسیده بودند. آخرین حج بود و مکه با او وداع می کرد، کعبه بوی دلتنگی می داد. زمزم طاقت دوری نداشت، می گریست و اشکهایش سرازیر می شد. کعبه دانست آخرین حج است، همه ی شوقش از دیدن رخ نبی نقش بر آب شد.

   اما برکه ای میان راه چشم انتظار نبی بود، برکه هم شاد بود، هم غمگین، غمگین از آخرین دیدار و شوق از واقعه ی که انتظارش را می کشید. کاروان به برکه غدیر رسید، ولایت اعلام شد، آسمانیان آمدند و خبر کمال دیدن را دادند و کاروانیان دست در دست علی گذاشتند اما... .

 




لیلا ::: دوشنبه 98/5/28::: ساعت 7:7 عصر

   1   2   3   4   5   >>   >

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 43
بازدید دیروز: 108
کل بازدید :345465
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
شعر کوتاه[2] . شمع و پروانه . عدالت. ظلم. گنجینه. علی. منجی . عشق. جنون. لیلا. مجنون. ابراهیم. حسین. کربلا . عشق. یوسف. زلیخا . فدای سرت. مشکلات. حسرت. سنگ. ترس . فراز. فرود. نیکی. پاداش . فیثاغورث، فلک؛ چرخ و فلک . قران. ایوب. صبر . قیاس اقترانی . گنجشک. سرما. عهد بوق. مدرسه. . مادر . مهر. کین. عصر زرین. امپدوکلس. یونان. منجی . نگاه. درد. دل. زخم. . نیلوفر، مرداب، لاله، رز کویر . یاس. امید. انگیزه . کلافگی. کلاف. گره. بلاتکلیفی . کوزه، دخترک. باد. آب . آب، روشنایی، خواب. رفتن . آخرین ایستگاه، قطار، تنهایی. . آرزو. حسرت. فرصت. نقش. . ام البنین . امید، رویا، شیرین، فرهاد، لیلا، مجنون . انسان. هابز. ارسطو. امام ساجدین. خلیفه الله. . بابا نان داد . بهار، تابستان، پاییز، زمستان، درخت. . تردید. نیمه تاریک. معلق ماندن . ترس. خقیقت. ضرب المثل. عیب . تناسخ. هند. کره. انتقال. یونوسوس. زئوس. پرسه فونه . تو را دوست دارم . جاذبه زمین . خانه، دل، ویرانه، رفتن . دروغ؛ زمین، اسمان، کوه، رود . دلتنگی. کوچه . کوله بار. بن بست . دوستی دختر و پسر. تاریخ. ازدواج . رمان. ایرانی. اینترنتی. دوستی . روزگار، شادی، غم.سوگ . زندگی. رنج. درد جاودانگی. ناکامی. . زندگی. کتاب. قران. . ساده. رمان. کوری. ساراماگو. . سارتر. جهان. نیمه گمشده . سایه، ماه، ستاره، باران . سردرگمی، گیجی، کلافگی . شعر عاشقانه . شعر ناب .
 
 
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<