سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه نسیم


ضرب المثل(کج نشستن راست گفتن: رک، صریح و بی پرده سخن گفتن )

...

فلک، کج بنشین راست بگو

می دانی تو رسم وفا را نمی دانی

و همانقدر که رسم وفا نمی دانی

رسم جفا را خوب می دانی.

تو ستم را در پشت نقاب عدالت پنهان می کنی.

تو از مظلوم می گویی و شمشیر به دست ظالم می دهی.

تو خیال می کنی که آرام می چرخی

اما

با چنان سرعتی می چرخی که

زمین خوردن انسان را خود انسان می بیند.

مگر نمی بینی آدمها به تو سخت چسبیده اند؟

که مبادا در چرخشت، از پای در آیند

و به پایت بیفتند.

اشتباه است اگر فکر کنی

که انسان روی تو راه می رود

نه

تو بر گرده ی انسان سواری

و انسان تو را بر روی شانه هایش حمل می کند.

تو نمی چرخی، تو می چرخانی

هر کسی را به همان نحو که می خواهی.

فلک، کج بنشین راست بگو

...

 



لیلا ::: پنج شنبه 98/1/22::: ساعت 5:53 عصر

 
...

گفتی: دل می دهی به من؟

دل داده ات شدم

گفتی: دل سپرده می شوی؟

دل سپرده ات شدم

اما ندانستم

تو مجاز می گویی، من حقیقت

...




لیلا ::: سه شنبه 98/1/20::: ساعت 12:24 عصر


تو همان یوسف باش

من یعقوب بودن را مدتهاست

آموخته ام



لیلا ::: دوشنبه 98/1/19::: ساعت 11:23 صبح


آن سوی دیوار

در گوشه ای از باغ

شاخه یاسی از بهشت آمده بود

همنشینش یک گل سرخ می گفت:

تا تو هستی، هستم

تو نباشی خواهم مرد

روزی اما

باد سختی وزید

گل سرخ خم شد

خارش، سینه ی یاس درید...

 



لیلا ::: یکشنبه 98/1/18::: ساعت 5:13 عصر


    دو روز مانده به عید ما مهمان خانه ی خاله بودیم. قرار یک سفر گذاشته شد. ما بودیم و خانواده ی خواهر و برادرم با دخترخاله. هر کسی جایی را پیشنهاد می کرد. ما گفتیم مشهد، خاله و شوهرش گفتند، آستارا، دخترخاله راهیان نور و مناطق جنگی را به رفتن با خانواده و فامیل ترجیح می داد و می گفت با دوستانش بیشتر خوش می گذرد و به نظرش یک تیر و دو نشان بود، همه سفر معنوی بود و هم جمع دوستان. برادرم می گفت به جایی برویم که تا به حال نرفته ایم، خواهرم هم موافق بود، آنها هم می گفتند اگر قرار است پولی برای سفر خرج شود بهتر است یک تیر و دونشان شود، یعنی یک جای جدید که تا به حال ندیده ایم انتخاب شود و البته جای دوری هم انتخاب نشود تا خرج سفر زیاد نگردد.

   مسئله ی بعدی انتخاب زمان سفر بود که جوانها ترجیح می دادند آخر اسفند راه بیفتند تا پول آجیل و شیرینی خریدن در جیبشان بماند و بزرگترها سفر را به هفته دوم تعطیلات حواله می دادند و استدلالشان این بود که ما بزرگتریم و ممکن است کسی از اقوام برای عید دیدنی بیاید و درست نیست خانه نباشیم.

   مسئله ی بعدی بحث پیچیده وسیله ی سفر بود، پدرم از قطار بدش میاید و کلا در قطار حالش خراب می شود و قطار حذف شد، اتوبوس را جوانترها نمی پذیرفتند و استدلالشان این بود که سفر با اتوبوس خسته کننده است و همراه شدن با کلی افراد غریبه ی دیگر، افراد خانواده را معذب می کند. بزرگترها ماشین شخصی را نمی پذیرفتند، چون جوانها بد رانندگی می کنند و جاده خطرناک است.

    و خلاصه در هیچ زمینه ای توافق حاصل نشد و سفر دسته جمعی منتفی شد.  بالاخره پدرم جانش به لبش رسید و گفت: بعد می گویند وضع جامعه اینطور است و آنطور است، ده نفر آدم نتوانستید سر یک سفر به توافق برسید، بعد توقع دارید کشور هشتاد میلیونی سر همه چیز با هم توافق داشته باشند، آن هم هشتاد میلیون نفر، با هشتاد میلیون فکر و هشتاد میلیون رای و نظر... .


 

 



لیلا ::: جمعه 98/1/16::: ساعت 4:57 عصر


حوا را نمی دانم

اما

من فقط به خاطر تو سیب را چیدم



لیلا ::: پنج شنبه 98/1/15::: ساعت 10:54 صبح


گمانم نیوتن عاشق نشده بود،

وگرنه می دانست

قانون جاذبه کشف کردن نمی خواهد.

من قانون جاذبه را وقتی فهمیدم

که تو مقابل چشمانم ایستاده بودی... .





لیلا ::: دوشنبه 98/1/12::: ساعت 10:25 عصر


  گاهی تنهایی چاهی عمیق است، چنان عمیق که با هیچ چیز و هیچ کس پر نمی شود، حتی با دوستت دارم های تو، حتی با دوستش دارم های من. آری گاهی تنهایی عمیق است، بزرگ است و یا نه، عظیم است. گاهی فقط منم و درون خالیم که پر است از همه و خالی است از همه. گاهی دستهایت هر چند در دستم و دستهایم در دستش اما باز دستهایم خالی است، گاهی قدمهایم با تو راه می روند و من با قدمهایش راه می روم اما باز قدمهایم پر از تنهایی است. گاهی کنارم راه می روی، گاه کنارش راه می روم اما کنارم خالی است. گاهی فقط منم و دنیایی پرهیاهوی اطرافم پر از سکوت و تنهایی است. گاهی فقط منم و دنیایی بزرگ که پر از خالی است.

   گاهی تنهایی چاهی عمیق است که با هیچ چیز و هیچ کس پر نمی شود، حتی با بودن های تو، حتی با باشم های او. آری گاهی تنهایی عمیق است، بزرگ است و یا نه، عظیم است. گاهی فقط منم و دنیایی کوچک درونم که سکون است در برابر دنیای بزرگ پر از شتاب بیرون. گاهی فقط منم تنها ایستاده در گذر تند زمان. گاهی فقط منم که با تو، او حتی شما و ایشان هم پر نمی شود. گاهی فقط منم و دلم که پر از تنهایی است، تو هستی، او هست و حتی شما هم هستید اما باز هم فقط منم.

   گاهی تنهایی چاهی عمیق است، چنان عمیق که با هیچ چیز و هیچ کس پر نمی شود. حتی با نگاه های پر از عشق تو، و زمزمه های دوستش دارم های او. آری گاهی تنهایی عمیق است، بزرگ است و یا نه، عظیم است. گاهی فکر می کنم خدا با تنهاییش چه می کند؟ و بعد فکر می کنم که او خلق می کند، سرش را گرم می کند و او باز خلق می کند و او باز می آفریند و او باز فکر می کند، اما به گمانم باز هم تنهایی عمیق تر از آن است که با همه ی اینها پر شود. گاهی سرم را شلوغ می کنم، گاهی تند راه می روم و گاهی می دوم و از زمان جلوتر گام بر می دارم، گاهی در شلوغهایم هم باز فقط منم.

   گاهی تنهایی چاهی عمیق است، چنان عمیق است که با هیچ چیز و هیچ کس پر نمی شود. حتی با همه ی حضور تو، و همه ی کنارم بودنهای او. گاهی تنهایی عمیق است، بزرگ است و یا نه، عظیم است. گاهی تو حرف می زنی، و با او حرف می زنم اما دلم پر از تنهایی است. گاهی تو هستی و او نشسته در کنارم اما دلم پر از تنهایی است. گاهی نگاهم می کنی، گاهی نگاهش می کنم اما چشمانم پر از تنهایی است. گاهی حرفهایت را می شنوم، گاهی حرفهایم را می شنود اما دلم پر از تنهایی است. گاهی با همه ی بودنهای تو، با همه ی هستم های او، گاهی با همه ی بودنهایتان، هستم هایشان دلم پر از تنهایی است.

   گاهی تنهایی...




لیلا ::: پنج شنبه 98/1/8::: ساعت 12:8 عصر


یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم

از دل نرود هر آنکه از دیده رود

شهریار

....

....

....

گفتند: چشمهایت را ببند که نبینی

و گر نبینی نخواهی،

گفتند: گوشهایت را بگیر که زمزمه عشق نشوی

از عشق نشوی، عشق نشناسی.

چشم هایم را بستم،

گوشهایم را گرفتم

اما دلم را چه کنم؟

دلم او را می بیند،

دلم او را می شنود،

دلم او را می خواهد،

با من بگویید دلم را چه کنم؟...




لیلا ::: دوشنبه 98/1/5::: ساعت 4:55 عصر


آسمان می بارید

خانه دلش بغض داشت

سقف خانه می نالید

ناودان خانه می گریست

و سیل اشک امانش نمی داد

و دیوارهای خانه

از غم آوار می شد..

 



لیلا ::: یکشنبه 98/1/4::: ساعت 5:29 عصر

<   <<   51   52   53   54   55   >>   >

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 69
بازدید دیروز: 365
کل بازدید :346901
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
شعر کوتاه[2] . شمع و پروانه . عدالت. ظلم. گنجینه. علی. منجی . عشق. جنون. لیلا. مجنون. ابراهیم. حسین. کربلا . عشق. یوسف. زلیخا . فدای سرت. مشکلات. حسرت. سنگ. ترس . فراز. فرود. نیکی. پاداش . فیثاغورث، فلک؛ چرخ و فلک . قران. ایوب. صبر . قیاس اقترانی . گنجشک. سرما. عهد بوق. مدرسه. . مادر . مهر. کین. عصر زرین. امپدوکلس. یونان. منجی . نگاه. درد. دل. زخم. . نیلوفر، مرداب، لاله، رز کویر . یاس. امید. انگیزه . کلافگی. کلاف. گره. بلاتکلیفی . کوزه، دخترک. باد. آب . آب، روشنایی، خواب. رفتن . آخرین ایستگاه، قطار، تنهایی. . آرزو. حسرت. فرصت. نقش. . ام البنین . امید، رویا، شیرین، فرهاد، لیلا، مجنون . انسان. هابز. ارسطو. امام ساجدین. خلیفه الله. . بابا نان داد . بهار، تابستان، پاییز، زمستان، درخت. . تردید. نیمه تاریک. معلق ماندن . ترس. خقیقت. ضرب المثل. عیب . تناسخ. هند. کره. انتقال. یونوسوس. زئوس. پرسه فونه . تو را دوست دارم . جاذبه زمین . خانه، دل، ویرانه، رفتن . دروغ؛ زمین، اسمان، کوه، رود . دلتنگی. کوچه . کوله بار. بن بست . دوستی دختر و پسر. تاریخ. ازدواج . رمان. ایرانی. اینترنتی. دوستی . روزگار، شادی، غم.سوگ . زندگی. رنج. درد جاودانگی. ناکامی. . زندگی. کتاب. قران. . ساده. رمان. کوری. ساراماگو. . سارتر. جهان. نیمه گمشده . سایه، ماه، ستاره، باران . سردرگمی، گیجی، کلافگی . شعر عاشقانه . شعر ناب .
 
 
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<